واژهء ادب را
بمعني فرهنگ ، دانش، هنر،
حسن معاشرت،دعوت به مهماني،
حسن محضر آزرم و حسن خلق،
حرمت ، تاديب و تنبيه نوشته
اند و گفته اند: دانشي است
، مسايل علوم لغت، صرف
و نحو، معاني، بيان، بديع
، عروض، قافيه ، قوانين
خط، قوانين قرائت، انشاء
و تاريخ، كه هريك از اين
معني ها و تعريف هاي ياد
شده به تدريج و در طول زمان
براي واژهء ادب به كار
رفته است.
ادب
را همچنان عادت هاي پسنديده
و نيكويي ميدانند كه از
گذشتگان به آيندگان ميرسد
و به اين معني، ادب را ميتوان
مجموع معارفي دانست كه
از نسلي به نسلي ديگر انتقال
يابد. تعريف هاييكه از
ادبيات ارائه شده است،
مستقيما به زمينه هاي
فكري و جهان بيني ارائه
كنندگان آن مربوط بوده
است و بر پايهء احساسات،
تفكرات اجتماعي و سياسي
و مذهبي و حتي فلسفي صاحب
نظران ، مطرح شده است. به
عبارت ديگر هر صاحب نظري
آن را به گونه اي هماهنگ
با جهان بيني اجتماعي
، علمي و مذهبي خويش تعبير
و تفسير كرده است. ماكسيم
گوركي ادبيات را قلب گيتي
ميخواند، قلبي كه همه
شاديها و اندوههاي جهان
و رويا ها و اميد هاي بشر
و نوميديها و خشمها و تاثر
او در برابر زيبايي هاي
طبيعت و هراس او در برابر
رمز هايش ، آن را به تپش
در مي آورد.
ویس
امیری